تک رمان
دانلود رمان
تک رمان
پست های ویژه

دانلود مجموع نمایشنامه ستاره‌های روی زمین ویژه تک رمان

خلاصه:

نمایشنامه کوتاه: برچسب
شخصیت‌ها:
مراد: مرد رفتگر پنجاه‌ساله.
فریبا: زن معتاد سی‌ساله‌

*-*-*-*-*

نمایشنامه: ما مرده‌ایم، شما چطور؟
شخصیت‌ها: نویسنده تازه‌کار، استاد

*-*-*-*-*

نمایشنامه: کودک گمشده
ژانر: خانوادگی
افسانه: زن روستایی
مراد: برادر زن روستایی
فرزین: بچه افسانه
ارغوان: زن صاحب‌خانه
اردشیر: شوهر زن صاحب‌خانه
مهربان: خدمتکار خانه

*-*-*-*-*-*

نمایشنامه صوتی: ستاره‌های روی زمین
شخصیت‌ها:
لیلا: مادر، چهل‌ساله
دختر: باران، بیست‌ساله
علی‌یار: پدر جانباز

*-*-*-*-*-*

نمایشنامه: طمع
ژانر: جنایی
شخصیت‌ها:
ستاره: همسر، با یک پای نیمه‌شل
عباس: شوهر
داود: پیرمرد به قتل رسیده

*-*-*-*-*-*


اطلاعات فایل رمان


نام نمایشنامه: مجموع نمایشنامه ستاره‌های روی زمین

 منبع تایپ: تک رمان

ژانر (موضوع):  تراژدی، خانوادگی، جنایی

 وضعیت: تکمیل شده


 اطلاعات تیم اجرایی


نویسنده: طیبه حیدرزاده (نارینه)

طراح جلد: Kiyana

 ویراستار: Pegah.a

کپیست: Almaberry


دانلود مجموع نمایشنامه ستاره‌های روی زمین ویژه تک رمان

قسمتی از نمایشنامه:

راوی
باد خیلی شدیدی می‌وزید و صدای تلق‌تلوق سقف شیروانی را در می‌آورد. در گوشه‌ای از ساختمان، مادر و دختری نشسته و مردی جانباز روی ویلچر، نگاهش رو به سقف بود.
باران: مامان! آخه برای چی ما به این بیابون دور از مردم، دور از امکانات اومدیم؟
لیلا: باران‌جون، امروز روز موعده، روزی که سال‌ها من و بابات منتظرش بودیم.
باران: چه روزی که مداوم ازش حرف می‌زنین؟ الان توی این مخروبه؛ میون چند کیسه شن و آهن‌پاره دنبال معجزه اومدین؟
لیلا با صدای نفس‌های عمیق می‌گوید:
_ عزیزم من منتظر معجزه نیستم؛ بلکه به اون باور دارم. تو هم یه‌روز حتماً به معجزه عشق ایمان میاری!
باران: مادر! تو رو قسم به هرچی باور داری، از این خرافات عوامانه دست بردار؛ ده‌ساله با این حرف‌ها سرم رو شیره مالیدی؟ کو اون معجزه‌ای که ازش دم می‌زنی؟ یه نگاه به این مرد روی ویلچر بکن، فقط یه تیکه گوشته؛ حتی نمی‌تونه انگشتشم تکون بده. اگه معجزه‌ای بود، الان باید این مرد شفا می‌یافت.
لیلا با صدای بغض‌دار می‌گوید:
_ باران ناشکری نکن! چطور دلت میاد به بابات این حرف‌ها رو بزنی؟ چطور به این زودی غزل خوندن‌هاش رو فراموش کردی؟ یادته همیشه وقتی اولین بارون می‌بارید، دوتایی باهم دست هم رو می‌گرفتین و مثل دیوونه‌ها زیر بارون توی اون کوچه‌باغ می‌دویدن و با صدای بلند شعر می‌خوندین؟
صدای قدم زدن. باران با فریاد عصبی: مادر، اون روزا تموم شده! بفهم این آدم با خودخواهیش همه بچگیام و اون روزای خوشم رو ازم گرفت. اون سهم بابایی کردن برای من رو برای کارهای دیگش گذاشت. چی نصیبش شد؟ چی نصیبمون شد از ادای وظیفه‌اش در مقابل مردم؟ در مقابل خداش؟ اون من رو دوست نداشت!
لیلا: بیا به این چشمای پر از اشک بابات روی ویلچر نگاه کن، اون تو رو دوست نداشت؟ تو همه دین و زندگیش بودی. همیشه زیر گوشم می‌گفت: «لیلا من مجنون تو نیستم، من مجنون بارانم!»
صدای باز کردن زیپ ساک‌.
_ عزیزم یکم آب می‌خوای؟
باران با صدای ولوم پایین: تشنم نیست. اگه مجنون من بود، پس چرا به اون ماموریت مرگ رفت؟
لیلا: باران‌جان، یه روز بابات حرف‌هایی بهم زد. فکر کنم الان وقتشه برات تعریف کنم.
«باران! باباجون، عسلم! بابا وقتی خدا تو رو بعد سال‌ها چشم‌انتظاری برامون هدیه فرستاد. اون روز بهشت رو تجربه کردم. دلم می‌خواست همه دنیا رو برات امن کنم. اون‌قدر که توی اون دنیا، تو از ته دلت بخندی. بدون ترس از کسی، زیر بارون با کسی که عاشقشی قدم بزنی، غزل بخونی و مادر بشی. باران اگه من یه‌روزی پیشت نبودم، بدون خودم رو سپر شادی‌های تو کردم. با گرز و سپر به جنگ عدوی زمانه رفتم. به جنگ اهریمن‌های رفتم که گلوی ن*ا*موس مردم را می‌بُردین. با قساوت دمنشی اسلحه روی پیشانی مردم می‌ذارن. من اگه نمی‌رفتم، دشمن قبای عفتت را بر تن چون گل سرخت می‌دَرید. باباجان، بابای بدت رو ببخش!»
صدای تق‌تق قطرات باران روی سقف شیروانی.
باران: مامان داره بارون میاد. توی کویر مگه بارون میاد؟
لیلا (بغض آلود): علی‌یار، پاشو ببین داره بارون میاد. علی‌یار تو گفتی من رو جایی ببر که خشک و سوزان باشه، ببر توی دل کویر منتظر بارون باش. بهت خندیدم و گفتم: «مگه توی کویر بارون میاد؟» با لبخند پرتبسم گوشه لبت گفتی: «توی دل کویر فقط آتیش نمی‌باره، وقتی نتونستم دل و جونم رو وسط کویر به امانت بذارم. وقتی لاله‌های سرخ تیکه‌های جسمم تو همه‌جای کویر جا نذاشتم. وقتی لایق رفتن نبودم. یه روز میاد که وسط تابستون توی دل آتیشی‌ترین کویرم بارون میاد. اون‌‌وقت، وقت پرواز و رفتن منه.»
باران با صدای جیغ بلند می‌گوید:
_ مامان! مامان! بابا چشماشو بسته. مامان، بابا دیگه نفس نمی‌کشه!
لیلا: هیس باران! بابات چند وقته که از هیاهوی این مردم کوفه‌صفت خسته شده. بذار آروم بخوابه. الان همه ستاره‌ها به زمین اومدن. الان وقت عروج به آسمان‌هاست، دور از همه، دور از مردمی که قبل ظهر یا حسین(ع) می‌گن و بعدازظهرش جرینگ‌جرینگ سکه‌های عبیدالله رو می‌شمارن. بابات خسته‌ست!
در دوردست‌ها جسم نورانی زیر باران با خوشحالی می‌خندند.
چند ماه بعد…

ادامه دارد


پیشنهاد ما برای شما:


رمان های در حال تایپ تک رمان:

رمان درحال تایپ من تمامت کردم  نوشته زهرا اسدی 

رمان در حال تایپ صلیب شکسته نوشته مهدیه سیف‌الهی

رمان های کامل شده تک رمان:

دانلود رمان دامگستران

دانلود ترجمه رمان تسویه حساب

دانلود رمان ترجمه شده گریز از آلفا 

دانلود رمان شفای عشق

دانلود ترجمه رمان آلفای دورافتاده

دانلود رمان زندگی دووجهی

دانلود مجموع نمایشنامه ستاره های روی زمین

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
کامنت ها
  • لیلا
    26 اسفند 1399 | 03:49

    زیبا بودن

  • .SARISA.
    22 اسفند 1399 | 15:56

    خسته نباشید نویسنده عزیز. قلمتون مانا💚🍀

ورود کاربران

  • Zahrajafarianسلام بله...
  • Zahrajafarianروی لینک دانلود نگه دارید بزنید باز کردن در برگه جدید...
  • ایماناَه اَه پر از غلط املایی اعصابم خورد شد 🤬🤬🤬...
  • ℋ𝒶._.𝒸ℋگـر یـوسـف قـلـ♡ـب زلـیـخـا بـشـکـسـت تـا اَبـد پـاے زلـیـخـا بـنـشـسـت ؛ گـَرچـ...
  • ساراسلام. لینک خرابه...
  • HADISEHسلام یه سوالی داشتم... من دارم رمان مینویسم و میخوام انتشارش بدم ... شما اینجا ر...
  • Parastooواقعا از تمام زحماتتون ممنونم انگار ک ی تیکه از قلبم کنده شده بود ولی الان سر جا...
  • Zahrajafarianدر انجمن رمان نویسی تک رمان عضو شید...
  • Zahrajafarianبه شماره 09195199153 در تلگرام پیام بدید یا ایتا...
  • مریمmaryamdastfal82@gmail.com...
درباره سایت
تک رمان
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
آمار سایت
  • 497 نوشته
  • 11 محصول
  • 924 کامنت
  • 11 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.