نارون، همان کلاغ بدشگونی است که به خیالش، هر فراز و نشیب زندگیای را با قدمهایش برهم میریزد و اما، کسی از جنس عشق، در قعر سیاهیِ روزهایش، ناجیاش میشود! ریسمانهای در هم پیچیدهای از عشقشان، گاه به زندگیاشان استحکام میبخشد و گاهی دیگر، لغزش است که رها میکند این ریسمانها را.
اطلاعات فایل رمان
نام رمان:کلاغ زاده (جلد اول)
منبع تایپ:تک رمان
ژانر (موضوع): عاشقانه_اجتماعی
وضعیت:تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده:نوشین سلمانوندی کاربر تک رمان
طراح جلد:katrina
ویراستار:ziba
طراح تکست گرافی:ندارد
کپیست:فاطمه تاجیکی
ناظر:ShaHRokh_Ardalaan
سخن نویسنده:
شخصیتهای رمانی که تنها در روستا زندگی میکنن کتابی حرف میزنن؛ چون به طور مثال روستاییان و تسلط کافی به زبان فارسی ندارن اینجور حرف میزنن و خودم خواستم این نوع حرف زدن رو بهشون اختصاص بدم. وگرنه تمامی دیالوگها و حتی حرف زدن نارون شخصیت اصلی رمان، عامیانه هستش و فقط مونولوگها ادبیه.
دانلود رمان کلاغ زاده (جلد اول) قسمتی از متن رمان:
روزهایم خو گرفتهاند به زوزهی گرگهای بیابان، یا شاید هم نالهی سگهای گرسنه در سوز زمستانی طاقتفرسا. کلاغها صدا میدهند و این یعنی، رگههای مردنِ کسی در قوممان قرار است بپیچد و کفتارها نخستین حاضرانی هستند که لاشهی جسمش را متلاشی میکنند! س*ی*نهام از فشار اندوهی دانسته، نبض میگیرد و هر لحظه امکان تکهتکه شدنش بیشتر میشود. چشم میبندم و به صدای جیرجیرکهای آوازخوان کنار چادر گوش میسپارم. هماهنگ صدا میدهند و هر شب هم به تعدادشان افزودهتر میشود! شب پر از تکرار و بیقراریست، پر از سیاهی و خاموشی. آسمان روستایمان دیگر جایی برای حضور ستارهها ندارد. شاید هم زیادی شلوغ و دست و پاگیر شدهاند. پلک میزنم و دوباره چهرهام را در آیینهی چرکآلود بیبی سلطان برانداز میکنم. پرستوهای چشمانم سالیان درازیست که خداحافظی کردهاند، یا بهتر است بگویم: – آنها از حضور کلاغهای شوم بیرحم، ترسیده دست به خودکشی زدهاند! با رفتن بانو همه بدون اتلاف وقت، خداحافظی کرده و برای همیشه تنهایم گذاشتهاند. آهِ سنگینم را از میان نفسهای داغی که از بدبختیهایم سرچشمه میگیرد، خالی کرده و برای بار آخر، چهرهی نحسم را در آیینه بررسی میکنم. خوفی عمیق در استخوانهای تنم میدود و تا به گلوگاهم میرسد. خوب میدانستم که دوباره بغضِ بیخانمان در نزده قصد وارد شدن به گلویم را دارد. صدا میآمد! صدای کشیده شدنِ پای کسی روی خاک و گلهای اطراف چادر میآمد. از آیینهی شوم بدبختیها روی گرفتم و به دندانههای چوبی چادر سیاه رنگی که باعث بسته شدنش میشد، چشم دوختم. صدای قدمهایش، نمیتوانست برای یک حیوان وحشیای باشد! سایهاش تا به داخل نقش بست و قامت بلندش هویدای نشانیاش در ذهنم شد.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام خدمت نویسنده عزیز.
رمانتون رو خوندم و واقعا لذت بردم. خسته نباشید واقعا خداقوت.
جلد دوم این رمان رو چجوری میتونم بخونم؟
سلام عزیزم. ممنونم از نگاه زیبات☘
جلد دوم به احتمال زیاد آفلاین نوشته بشه بهخاطر چاپش.
خسته نباشی عزیزم ?❤️
سلامت باشی مریم بانو
خدا قوت نوشینجان، قلمت مانا??=*)
ممنون عزیزجان
خسته نباشی عزیزم
ممنونم☘