دانلود رمان پانیا
خلاصه:
دانلود رمان پانیا/ داستان روایتگر زندگی دختریاست از جنس احساس، از جنس شیشه!
مثل تمام دخترهای دیگر شکننده. این داستان، روایت میشود از گذشتهای به وصال آینده.
گذشتهای که دخترک قصه از آن بیخبر است و این ماجرا زندگی او را تغییر میدهد.
یک شباهت، یک اسم، یک احساس که این جدال را زیر و رو میکند.
دختری از جنس بغض و خستگی که به اجبار کسانی که اسم خانواده را یدک میکشیدند، تن به
صیغهی مرد میانسالی میدهد، مردی که با دروغ و نیرنگ بازی را شروع کرد… با این عمل زندگیاش
زیر و رو میشود و از گذشتهاش با خبر.
گذشتهای که درکش برای دختری به سن او، خیلی سخت بود.
اما…
کسی دیگر در این جدال نقش پررنگی در زندگی دخترک پیدا میکند و…
گویی گذشته دوباره تکرار میشود!
چرا؟
به خاطر ارثی که برایش رسیده بود؟
برگشته بود؟ کسی که…
»پایانِ خوش«
اطلاعات فایل رمان
نام رمان: پانیا
ژانر (موضوع): عاشقانه-غمگین-پلیسی
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: فاطمه معماری
طراح جلد: طلایه
کپیست: S.M.Z
دانلود رمان پانیا
قسمتی از رمان:
مقدمه:
شبانگاهان دال گیر است،
سکوت پیچ است!
دیده در بر میگیرد سیاهی را
میبارد و میبارد و میبارد.
اندر این محفل غم، اندر این ظلمت شب
نیست تویی، نیست دلی!
من هستم و تنهایی، من هستم و آشوبی…
من هستم و سینهی چپ خالی!
»فاطی«
——
– مهسیـما، مهـسی وایسا منم بیـام.
مهسی همونطور که با عجله، قدمهاش رو برمیداشت گفت:
– میخوام صدسال سیاه نیای، دیر شد. میفهمی؟ دیــر.
– خب بابا تو هم، همین یه بارو خوا…
تا اومدم ادامهی حرفم رو بگم برگشت سمتم و با صدایی که توش عصبانیت و حرص موج میزد گفت:
– هی نگـو همین یه بار .
تو هر روز منو االف خودت میکنی، منِ دیوونه هم هر روز میگم حاال دفعهی آخره میام دنبالت، ولی
بـــاز دلم واسه خانــوم میسوزه باید بیام از تو تخت درش بیارم.
– من…
-حرف نزن فقط گمشو بیا.
با چشم غرهای روش رو برگردوند و راه مدرسه رو درپیش گرفت. راست میگه ها، خخخ هرروز با تیپا،
لگداش بیدار میشم.
من تو این شونزده سالی که دارم زندگی میکنم یه بار نشده که صحرخیز باشم و…
– پانی!
با صدای جیغ مهسیما به خودم اومدم و پشت سرش راه افتادم.
وارد حیاط مدرسه که شدم یه نفس عمیق کشیدم و راه کالس رو با مهسی در پیش گرفتیم.
مهسی دیگه داشت اشکش در میومد، آخه چند دفعه قبالً به خاطر من کالس خانم رفیعی رو دیر
اومده بودیم و بهمون تذکر داده بود که اگه یک بار دیگه دیر بیایم، ما رو به دفتر مدیریت میبرند.
دانلود رمان پانیا
🤩💖خداقوت
لایک
عالی خسته نباشید.
3
لذت بخش بود خسته نباشید
لایک
عالی خسته نباشید نویسده عزیز
1
خسته نباشید نویسنده عزیز
قلمتون سبز و مانا🌸💜
لایک