دانلود رمان عصیانگر قرن به قلم پردیس نیساری و فاطمه السادات هاشمی
قسمتی از رمان:
خدایان بر میخیزند،الهه ها مقتدر خواهندبود!اما اینجا چه خبر است؟من کی هستم؟ من، منم!دارمبرای اخرین بار میگویم! بفهمید!دنیا، رو به اتمام می رود! بدرود. آتیش تمام منطقه رو در بر گرفته بود،همهحیوون هابه سمتمونهجوممی اوردن،قبیله مون وحشت کرده بود و همه به اطراف میدویدن، حیران وسط جنگل، میون انبوه درخت های سرو ایستاده بودم و هاج و واج به این شورش نگاه میکردم.اینهاکه میگفتن ما خام حرف هاش نمی شیم، پس چه مرگشون شده بود؟چرا این جوریبهمونشبیه خوونزدن؟خائن ها ما بهتون اطمینان کرده بودیم! چرا این جوری از پشت بهمون خنجر زدین؟ چرا اخه مگه چیکار کرده بودیم؟ با بغض، در حالی که میون دریاچه ای از خون و وحشت، ایستاده بودم اروم زمزمه کردم: –چی شد.؟ نگاهم رو به جلو دوختم. همهروداشتنبا بی رحمانه ترین روشممکن قتل عام می کردن،خانواده ها و دوست هام، جلوی چشم هام با پنجه ها و دندون هاشون سلاخی میشدن و من به عنوان پرنسسشون، هیچ کاری نمیتونستم بکنم، پنجههایی که توی قلبهاشون فرو میرفت انگار توی قلب من فرو رفته بود چون به وضوح حسش می کردم. درد داشت، بدجور هم درد داشت! افراد ضعیفمون، از ناچاری دست از تقلا برداشته بودن و التماس میکردن تا زنده بمونن.میدونستن ممکن نیست پیروز بشیم، غم رو حتی از اونجاهم توی چشمهاشون میدیدم، چشمهامغرق در اشک شده بودن.اما اون لعنتی های خائن، حتی با وجود اون زجهگها ، بافرو کردن پنجه و دندون توی شاهرگ های خانوادم، به بیرحمانه ترین شکل ممکن، میکشتنشون.می خواستم غرش کنم و بگم بس کنید اما نمیتونستم،نمیتونستم از شوک کاری انجام بدم. هر چی افراد قبیلهام فریاد می زدن و التماس می کردن،فایده ای نداشت،انگار گوش هاشونکر و ذهن هاشون سیاه شده بود،فقط میکشتن.گویی عطش کشتارشون بیدار شده بود! باشنیدنصدایغرش دردناکی، به پشتم بر گشتم،شوکه و ناباور به اون پنجه هایی خیره شده بودم که از بدنش بیرون زده بود …
دانلود رمان عصیانگر قرن به قلم پردیس نیساری و فاطمه السادات هاشمی
دانلود رمان عصیانگر قرن به قلم پردیس نیساری و فاطمه السادات هاشمی /
گاهی آنقدر به دست بقیه مسخرهمیشویکه تحملتتمام میشود.
آن ها هرگز فکرنمیکردند کهممکناستبا حرف هایشان، من تبدیل به من بشوم!
از زنجیر و حسار حرفهایی کهآنها دورمانداختندازاد بشوم!آری... بخاطرآنها است که من به
منتبدیل میشوم!چه میشودمگر؟ فقطگویی که قرار است، عصیانگر باری دگر برخیزد!
در ایت جهانامگاورس، ان هامنرابه یکامگای بدبخت و تنها تبدیلکردند، امگایی کهدرنفرت
وغم غرق شد، اما یک روزی به آن ها ثابت می کنم که من فقط من نیستم! برای آخرین بار می گویم،
منرادست کم نگیرید!
میپرسندمن کیهستم؟ لابد نژاد برتر! اما خیر، پاسخ سخت نیست، کافی لست بگویید او، اواست.
هه بله!من خودم هستم.من، من هستم!
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز و کادر زحمتکش تک رمان
داستان بسیار خوبی بود همینکه نویسنده روایت موجود دیگری رو بکنه و حقایق رو وارد خیالپردازی هاش بکنه خیلی عالیه
بشدت منتظر فصل بعدی هستم واینکه فصل بعدی کی میاد حدودا
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز و کادر زحمتکش تک رمان
داستان بسیار خوبی بود همینکه نویسنده روایت موجود دیگری رو بکنه و حقایق رو وارد خیالپردازی هاش بکنه خیلی عالیه
بشدت منتظر فصل بعدی هستم واینکه فصل بعدی کی میاد حدودا
عالی بود نویسنده عزیز
خسته نباشید نویسنده عزیز
خسته نباشید نویسنده عزیز