یه دختره هست به اسم ترانه که تو هیجده سالگی و تو تولد دخترعمه ش عاشق یه پسره میشه که از دوستای دخترعمه ش بوده…ترانه از خانواده ی اصیل و پولداره و پسره اول با چشم داشتن به پولش بهش نزدیک میشه و ترانه بخاطر ازدواج باهاش تو روی پدربزرگش که بعد مرگ پدر و مادرش سرپرستش هس وایمیسه و از ارث محروم میشه چون عاشق پسره بوده. باهم ازدواج میکنن زندگی خوبی دارن تا اینکه ترانه موضوع رو میفهمه و همش شک میکنه به پسره ولی پسره دیگه عاشقش شده بود سر یه حادثه ای بچه ترانه موقع حاملگی میمیره و دیگه هم بچه داره نمیشه و از پسره طلاق میگیره و بعد دو سه سال دوباره بهم میرسن….پایان خوش
رمان بغض ترانه ام مشو
نویسنده : هانیه وطنخواه
ژانر: عاشقانه اجتماعی
قسمتی از متن :
:خنده های کشدار و پر از تزویرم میشه تکرار مکررات و روی صورتم بساط پهن می کنه و میشه ضمیمه سلامی که چاپلوسانه و با سعی ای شگرف در صمیمی نشون دادنش به سمیه خانوم میدم. انرژی مثبتی که من صبح به صبح از جوابای پر و پیمون سمیه خانوم می گیرم واسه ساختن یه روز یه گردان آدم هم کفاف میده. زیرلبی، زیرچشمی، زیرعینکی! والا بلا من لایق این همه عزت و احترام پیچیده شده تو زرورق محبت نیستم سمیه خانوم، به خجالت نکشون این بنده حقیرو.
سمیه خانوم ـ کار پیدا کردی؟ داره سر ماه میشه، فکر اجاره خونت هستی؟
ـ شما نگران نباشین. زیر سنگم که باشه من اجاره شما رو تمام و کمال پرداخت می کنم.
جوابی به مضحکی این جواب تو عمرم نداشتم که بدم. مگه سنگی هم هست که زیرش یه مشت پول خوابیده باشه؟ اصلا اگه با همون فرض معروف محال باشه، من از کدوم گوری پیدا کنم این سنگو؟ اصلا اگه باشه مگه میشه کسی زودتر از من نرفته باشه سراغش؟ منم چت می زنم. چت می زنم و یه لبخند خل منشانه می زنم به چت زدنم. چت می زنم و بازم به یاد اجاره ای می افتم که باید سر ماه که موعد تمومیش پونزده روزه پرداخت کنم. من با این همه مشکل حق دارم که چت بزنم.
در آهنی رو پشت سرم آروم می بندم تا صدای داد من عادت کرده سمیه خانوم بلند نشه و یه مرحمتی به رفتگانم نکنه اول هفته ای تا غافلگیر بشن. صدای زنگ موبایلم سوهانی میشه و مغزمو می تراشه. این هم آهنگه که این گوشی داره؟ بیشتر شبیه سوت بلبلی قاسم، پسر بی کار سر کوچه س که با دیدن هر جنس لطیفی یه دهن میره تو کارش و آدمو تا دو روز دستشویی محتاج. یعنی کیه؟ شاید مزاحمه، شاید اشتباهیه، شاید …
دستم بعد از یه تجسس چند ثانیه ای توی کیف مشت شده بیرون میاد. مشتمو باز می کنم و به شماره حک شده روی صفحه نگاه می اندازم. رندیش چشم نوازه. رندیش به فکرم می اندازه که یه چند میلیونی بابتش رفته. رندیش به فکرم می اندازه که عمرا با همچین شماره ای مزاحم باشه. رندیش به فکرم می اندازه عمرا دیگه از این اشتباهیا به پست این خط ناجور من بخوره. دستم روی اتصال تماس می لغزه و گوشی می چسبه به گوشم و از پس تار و پود مقنعه صدایی به گوشم می رسه.
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.