تودهای در گلویم سد معبر کرده است. با تمام توانم این بغضها و اشکها را سرکوب میکنم؛ بغضی که سر به فلک کشیده است.
اشکهایم فقط کافیست به حال خودشان رهایشان کنم، آنگاه سیلابی برپا خواهند کرد؛ سیلابی که این آشیانه را ویران میکند.
امّا من این را نمیخواهم. باید تحمّل کنم، نمیخوام بگویم من کم آوردم. به خوبی میدانم که پایان این سکوت یکقربانی دارد و باز هم میدانم که این قربانی، کسی جز خودم نیست.
****
قلم را بیحسدر دستانم تکان میدهم. در فکر فرو میروم، بغضی که در گلویم است هرلحظه سنگینتر میشود. گویا حالاحالاها قصد رها کردنم را ندارد. قطرههای اشک را در چشمانم نگه میدارم.
نه، اکنون وقتش نرسیده!
تو چرا اشک بریزی؟
اصلا وقتی کسی به حرفهایت گوش نمیدهد، تو هم بیخیال باش.
امّا مگر میشد.
****
از پنجرهی اتاق به بیرون خیره شدم. آسمان چهرهاش به ک*بودی میزند، سکوتی ابهامآمیز بر شهر حکم فرما است.
آری، من کم آوردم. من تاب و توان تحمّل اینحجم از بدبختی را ندارم. قلمم را بر میدارم و قصد دارم بر صورت بیجان کاغذ خنجر بزنم؛ میخواهم بنویسم، بنویسم و بنویسم…
به راستی که چرا من به حکمی محکوم شدهام که قاضی ندارد؟
چرا میخواهند بیگناهی را پای چوبهدار ببرند؟
مگر بیگناهی هم جرم است؟
فریاد میزنم. فریاد میزنم و امید کمک دارم؛
امّا آخ که نمیدانم چرا همیشه سکوت بر فریاد پیروز است.
چگونه بگویم من نمیخواهم در برابر ناحقهایی که به ظاهر حقاند، سکوت کنم؛
امّا افسوس که من محکوم به این سکوت شدهام...
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.