بگذار کمی از خود بگویم. راستش را بخواهی، آسمان من، نه قمر دارد و نه شمس. زمین را که لگدمال میکنم، گل و گیاهش رو به زوال میرود. من باقدمهایم، با وجودم راهی را میسازم. هر کجا که قدم میگذارم، خشک و نحس میشود! هر که به دنبالم کشیده میشود، سرگردان میماند و حیران. از هر مکانی عبور میکنم، ابرها، ستارگان، ماه و خورشید، غیب میشوند و من ناشیانه به ساختن راهم ادامه میدهم. آری. سوال ایجادمیشود که من کیستم! من، خالق تیهاءم! او را ساختم، سپس درگیرش شدم. توضیحی راجعبه دلنوشته: من اصلا فکرش رو هم نمیکردم یه کلمهی خود ساخته، یعنی تیهاء معنی داشته باشه! خودم ساختمش؛ اما وقتی چک کردم، دیدم به معنای یه راهیه ِ که همه رو سرگردون میِکنه. پوچیبه تمام! همون چیزی که توی ذهن من بود. میخواستم رمان بشه؛ اما پشیمون شدم. حقیقتا ً توی دلنوشته نوشتن، افتضاحم چون خیلی سخت میگیرم و از منطقم کمک. اینبار خواستم فقط هرچیزی توی قلبم ِ رو خالی کنم؛ چون دلنوشته دقیقا همینه. کموکسری؟ خیلی زیاده؛ اما یکی ازعزیزترین چیزایی ِ که مینویسم. تیهاء، شاید ماهها درحال تایپ باشه. پایانی نداره. دقیقا مثل راه ِ بیانتها. فکر نکنم بشه از این دلنوشته حس غم رو دریافت کنید؛ چون من تموم سعیام رو کردم حس آشفتگی را بقلبونم. و برای حس آشفتگی، هیچ ژانری نبود
قسمتی از دلنوشته:
پریشانم از خزهبودن برروی دیوار، از زندگی در آشفتگی ِ بیحد و مرز. از تاراج ِ قلبها! پریشانم از نبودن ِ آنکه باید باشد. پریشان از اشکهای جهنده، ل*بهای خشکیده، قلبهای ایستاده، ذهنهای دیوانه. پریشانم از پشیمانی ِ احساس! پریشانم از روزهای ناخوش. پریشانم از واژههای مغموم. پشیمانم از رفتارهای نادرست. از لجبازیهای بیفروغ. از جنون ِ بیسود. از ناپختگیهایی پاییز. از مردمکهای محزون. از چشمان پردرد. پشیمانم از پریشانی. در آخر؛ چه دردناکاند قافیههای جنونوار که گاه نمیتوانند آشفتگی ذهن و پشیمانی ِ عمیقام را وصف کنند و ندانند که در کدامین جاده، درحال حرکتم.
****
همان سیزده طرد شدهام، که در پس ماهیت نحسی؛ خودش را نهان کرده و باانتظار، گردش زمین را حساب میکند.
****
رهایم کنید! در گذر فصلها و شکفتن برگها و ریزشش، گرمشدن دما و یخبندان ِ زمین، مرا رها کنید و بگذارید بیتوجه به گردبادهای طاقتفرسا، برفهای ظالمانه و شلاقهای بیرحمانهی باران؛ امید را بزدایم و حیرانی را در خود و هرکه در این راه قدم گذاشته، بیافزایم. بگذارید بیاهمیت به زندگی ِ قرنها پیش من که همان کلبهی فرسودهای بود و شاید اکنون خرابهای بیش نیست؛ گلهای وسیمشده را با عطرتنم و خشم ِ سرگردانشده، پژمرده کنم. رهایم کنید تا به خاموشی جهان، بپردازم!
دانلود رمان از طریق سایت تک رمان در دسترس بوده و نویسندگان می توانند رمان خود را در انتشارات تک رمان منتشر کنند. سایت و انجمن تک رمان در تاریخ 1398/8/20 راه اندازی شده است.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " تک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
موفق باشید
عالی بود خسته نباشید