دانلود ترجمه رمان مظنون اصلی(ویژه تک رمان)
خلاصه رمان:
۱۸ ماه، منتظر یک پرونده قتل بود که هر بار اتفاقی میافتاد، زنی که در حرفهی خود قطعا به شانس و فرصت مناسبی برای اثبات خود نیاز دارد و حال فرصتی پیش آمده تا بتواند جایگاه اصلیاش را به دست بیاورد؛ اما همکاران مرد او به امید شکستش هستند؛ تا اینکه جسد دوم پیدا میشود …
اطلاعات فایل رمان
نام رمان: مظنون اصلی (Prime suspect)
منبع تایپ: تک رمان
ژانر (موضوع): جنایی،درام،هیجان انگیز
وضعیت: تکمیل شده
اطلاعات تیم اجرایی
نویسنده: Linda La Plante
مترجم: Melika.gh مترجم انجمن تک رمان
طراح جلد: tarlan
ویراستار: Aseman
کپیست: Diyar
دانلود ترجمه رمان مظنون اصلی
قسمتی از متن رمان ترجمه شده:
* فصل اول *
خانم کورینا سالبانا¹ وقتی صدایی شنید چشمانش را باز کرد و به ساعت نگاهی انداخت. ساعت دو صبح بود. با عصبانیت از پله ها پایین رفت،
خانم کورینا سالبانا¹ وقتی صدایی شنید چشمانش را باز کرد و به ساعت نگاهی انداخت. ساعت دو صبح بود. با عصبانیت از پله ها پایین رفت،
وقتی که از واحد دِلا مورنی² عبور کرد، متوجه روشنایی از خانهاش شد.
با خودش گفت :
– اون زن! اون به من اجاره بدهکاره و حالا مردها رو به واحدش میبره الانهم نصف شب، در ورودی رو باز گذاشته .
چند بار م*حکم در را زد. فریاد کشید:
– زود باش، در رو بازکن! میدونم اونجایی.
جوابی نشنید، در را هُل داد و بازش کرد. خانه دلا مانند واحدهای دیگر آن خانه، قدیمی وکثیف بود.
با خودش گفت :
– اون زن! اون به من اجاره بدهکاره و حالا مردها رو به واحدش میبره الانهم نصف شب، در ورودی رو باز گذاشته .
چند بار م*حکم در را زد. فریاد کشید:
– زود باش، در رو بازکن! میدونم اونجایی.
جوابی نشنید، در را هُل داد و بازش کرد. خانه دلا مانند واحدهای دیگر آن خانه، قدیمی وکثیف بود.
لباسها هر کدام طرفی بودند و بوی لوازم آرایش ارزان قیمت هم به مشام میرسید، پتوها کنار تخت روی زمین افتاده بودند.
کورینا فریاد کشید :
– از اونجا بیا بیرون، همین حالا! باید باهات صحبت کنم.
او یکی از پتوها را کنار زد، دهانش را باز کرد تا دوباره فریاد بکشد؛ اما صدایی از او درنیامد.
جان شِفورد³، افسر ارشد آگاهی، آخرین نفری بود که به خانه رسید.
دو ماشین پلیس و یک آمبولانس نیز آنجا بودند و گروهی از همسایههای کنجکاو دور دروازه ایستاده بودند.
کورینا فریاد کشید :
– از اونجا بیا بیرون، همین حالا! باید باهات صحبت کنم.
او یکی از پتوها را کنار زد، دهانش را باز کرد تا دوباره فریاد بکشد؛ اما صدایی از او درنیامد.
جان شِفورد³، افسر ارشد آگاهی، آخرین نفری بود که به خانه رسید.
دو ماشین پلیس و یک آمبولانس نیز آنجا بودند و گروهی از همسایههای کنجکاو دور دروازه ایستاده بودند.
پیشنهاد ما برای شما:
رمان در حال تایپ:
رمان درحال تایپ سیب های کال نوشته ~پارسا تاجیک~
رمان درحال تایپ قندیگل نوشته م.صالحی
رمان درحال تایپ من تمامت کردم | زهرا اسدی (اختصاصی)
کامل شده:
دانلود رمان آلباستی
دانلود رمان شفای عشق
دانلود رمان بچرخ تا بچرخیم
درحال ترجمه:
رمان درحال ترجمه کتاب دوستان گمشده ترجمه توسط عسل کرمانی ها
دانلود رمان ترجمه شده آلفای دور افتاده
خسته نباشی بینیِ عزیزم🌝💕
وی در انتظار ترجمهی بعدیت، چشم به در میدوزد🌝💜
7
تشکر خوشگلم
از حمایت شما بسی سپاسگزارم❤️
6
خسته نباشی عزیزم. عالی بود *-*
7
مرسی از حمایتت عزیزم❤️
7
خسته نباشی مترجم عزیز. به امید ترجمههای بعدی💜
لایک
تشکر از حمایت شما ❤️
7